#ماموریت | نماز شیرین
دقیقههای آخر بازی است. یک گل دیگر بزنیم، تمام است. هربار که حریف به دروازه ما نزدیک میشود آقاجون وارد حالت آماده باش میشود، انگار خودش مشغول بازی است. صدای اذان مسجد، توی خانهمان میپیچد. آقاجون بیخیالِ تلویزیون و فوتبال و همهچی، از جا بلند میشود تا وضو بگیرد. بشقاب میوهای که پوست گرفتهام را به سمتش میگیرم تا کمی دیگر بنشیند. یک ورق لیمو شیرین برمیدارد و توی دهانش میگذارد و میگوید: «نماز مثل لیموشیرین است، هرچه از وقتش بگذرد تلخ میشود.»
نمازِ اول وقت
خودم را جمع و جور میکنم، همراه آقاجون میروم برای نماز ظهر وضو بگیرم. نماز که تمام میشود با آقاجون دست میدهم و میگویم: « قبول باشه.»
آقاجون دستم را در دستهایش میفشارد و با نگاهی که پر از محبت است، میگوید: «میدونی نوه گلِ خودمی!» گرمای محبت آقاجون تمام وجودم را گرم میکند و لپهایم کمی سرخ میشود و میخندم.
بعد از نماز دوباره برمیگردیم سراغ تلویزیون و تحلیل بازی، همینطور که چشمم روی صفحه تلویزیون است، آقاجون کنارم مینشیند و یک جمله از آقا برایم میگوید: « نماز یک شربت مقوّی و شفابخش است، باید آن را با دل و جان نوشید تا از هرنقطهای که هستی یک قدم به بهشت رضوان نزدیکتر شوی.»
با خودم قرار میگذارم از امروز قبل از تلخ شدن شربت لیموشیرین آن را نوشِ جان کنم و نمازم را اول وقت بخوانم.
اگر میخواهی نماز اول وقت برایت به یک عادت روزانه تبدیل شود در مأموریت نمازِشیرین در کانال کلاستون همراه شو...